ضرورت حکومت عدل جهاني (4. راه تکامل )

د- راه تکامل

انسان مانند يک نهال است که استعداد ويژه اي براي برگ و باردار شدن در او نهفته است ، و احتياج او به عوامل بيرون نظير نياز و احتياج يک نهال به خاک و آب و نور و حرارت است که به کمک آن ها مي تواند مقصد و راه و ثمره اي که بالقوه در او نهفته است را به فعليت برساند . و لذاست که انسان بايد پرورش داده شود نه اين که ساخته شود .
برحسب اين بينش ، تاريخ مانند خود طبيعت به حکم سرشت خود متحول و متکامل است، حرکت به سوي کمال لازمه ي ذات اجزاي طبيعت و از جمله ي تاريخ است.
انسان در اثر همه جانبه بودن تکاملش تدريجا از وابستگيش به محيط طبيعي و اجتماعي کاسته و به او نوعي وارستگي که مساوي است با وابستگي به عقيده و ايمان و ايدئولوژي افزوده مي شود، و در آينده به آزادي کامل معنوي يعني وابستگي کامل به عقيده و ايمان و مسلک و ايدئولوژي خواهد رسيد .
برحسب اين بينش از ويژگي هاي انسان ، تضاد دروني فرد است . تضاد ميان جنبه هاي زميني و خاکي و جنبه هاي آسماني و ماورايي انسان، يعني تضاد ميان غرايز متمايل به پايين که هدفي جز يک امر فردي و محدود و موقت ندارد، و غرائز متمايل به بالا که مي خواهد از حدود فرديت خارج شود و همه ي بشر را دربرگيرد ، و مي خواهد شرافت هاي اخلاقي و مذهبي و علمي و عقلايي را مقصد قرار دهد.
نبرد دروني انسان که قدما آن را نبرد ميان عقل و نفس مي خوانند خواه ناخواه به نبرد ميان گروه هاي انسان ها کشيده مي شود ، يعني نبرد ميان انسان کمال يافته و آزادي معنوي به دست آورده از يک طرف ، و انسان منحط در جازده و حيوان صفت از طرفي ديگر .
در طول تاريخ گذشته و آينده ، نبردهاي انسان تدريجا بيشتر جنبه ي ايدئولوژيک پيدا کرده و انسان تدريجا از لحاظ ارزش هاي انساني به مراحل کمال خود يعني به مرحله ي انسان ايده آل و جامعه ي ايده آل نزديکتر مي شود تا آنجا که در نهايت امر حکومت و عدالت، يعني حکومت کامل ارزش هاي انساني مستقر خواهد شد، و از حکومت نيروهاي باطل و حيوان مآبانه و خودخواهانه و خود گرايانه اثري نخواهد بود.

احتياج بشر به کمال رسيده ، به حکومتي جهاني

اگر بشر از راه تکامل فطري و انساني خود در طول تاريخ به کمال نزديک مي شود ، آيا اين بشر احتياج به رهبري الهي ندارد که ظهور کرده و با کامل کردن عقول آن ها عدل و داد و توحيد را در کل کره ي زمين گسترش دهد؟ آيا لطف خداوند اقتضا نمي کند که به داد اين بشر رسيده و نفوس مستعد را در راستاي اهداف الهي سوق داده و آن ها را به سوي مقصد اعلاي بشر که همان رسيدن به خداست برساند؟ آيا فضل و کرم الهي اقتضا ندارد هنگامي که بشر عادي به کمال مطلوب خود در حد وسيعش رسيد به داد آن ها رسيده و رهبري الهي را به کمک آن ها فرستاده تا با نابودي کساني که با سعادت بشر مخالفند زمينه را براي پياده شدن عدل و داد و گسترش توحيد فراهم کند؟...
بشر گرچه استعداد به کمال رسيدن را دارد ، ولي در اين دنيا و عالم طبيعت ، تا حدود زيادي مي تواند خود را به آن هدف عالي برساند. ولي هيچگاه او خود را بي نياز از امدادهاي غيبي، و رهبري مردي الهي که به جميع مصالح مادي و معنوي او آگاه است نمي داند.
لذا در روايات اسلامي مي خوانيم که با ظهور امام زمان عليه السلام زمين پر از عدل و داد مي شود ، و به تعبيري ديگر از عدل و داد لبريز مي گردد. و اين به معناي اين است که بشر به مستوايي از عدالت و داد خواهد رسيد که کمال آن نيست و با ظهور حضرت، عدالت به کمال خواهد رسيد . و همچنين در روايات ديگر مي خوانيم که حضرت مهدي عليه السلام با ظهورش دست بر سر مردم خواهد کشيد و عقل آن ها را کامل خواهد نمود .
منبع: برگرفته از کتاب فلسفه حکومت عدل جهاني